تنهایی آدمها ب عمق یه دریاست ولی برای پرکردنش یه لیوان محبت کافیست…
هرجادلت شکست خودت شکسته هارو جمع کن,تاهرکس منت دست زخمیشوبه رخت نکشه!!
هرک بااحساس باشدعاقبت خواهدشکست این جواب سادگیست…
قصه اصحاب کهف یک شوخیست.اینجایک روزبخوابی همه توراازیادمیبرند…
هواسردنیست!!
ازیخ کردن های ماازسرسرمانیست
لحن بعضی ها زمستونیه!!..
By: هلیادخترک
نوشته های زیبا
دریاره همه چی
سکوت کمر فکرم را شکست… اینجا !!! آن هم به زبان خودشان… من زنم … دست خودت نیست دست خودت نیست دست خودت نیست دست خودت نیست من زنم … بیگناهی پای چوبه دارمیخندید., انگارنمی دانست دوره ی ضرب المثل ها تمام شده !! دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده برای شیطنت های بی وقفه،بی خیالی هر روزه، ناز و کرشمه ی من وآیینه خنده های بلندو بی دلیل، برای آن احساسات مهار نشدنی… حالا اما… دخترک حساس و نازک نارنجی درونم چه بی هوا این همه بزرگ شده.. چه قدی کشیده طاقتم.. ضرب آهنگ قلبم چه آرام و منطقی میزند…! چه شیشه ای بودم روزی، حالا اما به سخت شدن هم رضا نمیدهم، به سنگ شدن می اندیشم اینگونه اطمینانش بیشتر است!!! جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است. این روز ها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده که خودم هم از خودم حساب میبرم… در اوج شادی هم قهقهه سر نمیدهم و به لبخندی اکتفا میکنم… چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانم… همین که پیش اسمت می نشیند تمام سرخوشی و بی خیالیت را از تو میگیرد و به جایش .. نه اینکه این ها بد باشد، فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود که دخترک حساس و شیرین درونم زیر سنگینی اش بمیرد … بد شده ایم ! بد شده ایم ! مادربزرگـــــم همیشه میگفت : قلبت که بی نظم زد ، اشکت که بی اختیار سرازیر شد ، شبت که بی خواب گذشت ، روزت که بی شوق آغاز شد ، سینت که بی جا آه کشید ، دلت که بی دلیل گرفت ، امروز تو نیستی مادربزرگ ، دلم برای آن دلقکی میسوزد ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺼﺎﺣﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺟﻨﮕﻢ! هر جا هستی و با هرکی خوشی ، شیشه نازک احساس مرا دست نزن. من واژه ای سرگردانم روزی که دختر کوچولوم بیاد پیشم گـاهـی اگــر دعـایت مسـتجاب نشـد، بـرو و گــوشـه ای بنـشـیـن. به چشمانت خیره میشوم نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی روزی مجنون از روی سجاده ی شخصی که در حال نماز بود عبور کرد می دانی هوای تو داره دنیامو میگیره من از این اتفاقِ تازه خوشحالم نفسهای منو عطر تو پر کرده از این احساس، بیاندازه خوشحالم کنارت راه میرم اوج میگیرم کنارت عشق، رنگ زندگی میشه شروعم کن تموم واژهها اینجان شروعم کن تو هر جوری بگی میشه سپردم قلبمو دست تو میدونم که یادت بهترین تسکین دردامه تو این دنیا همین که عاشقت باشم تصور میکنم دنیا تو دستامه ﺍﺻـــﻼ ﭘﺴــــﺮﻩ ﻭ ﻣــــﺮﺩﻭﻧﮕــﯽ ﮐــــﺮﺩﻧﺎﺵ ! ﺩﺧـــﺘﺮﻩ ﻭ ﻟـــﻮﺱ ﺑﻮﺩﻧــــﺎﺵ !
نظرات شما عزیزان:
خسته ام…
از تظاهر به خندیدن،به بودن،به صبر،به ایستادگی…
کاش میشد به عزراییل رشوه داد…
در این سرزمین خاکی
پر است از ادم هایی که مرا نمی فهمند و فقط ترجمه ام می کنند…
خسته ام
By: سمانه
زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه بدی
پناه ببری
ضعیف باشی
زن که باشی
گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را …
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد
زن که باشی
گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی
و قناعت میکنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
By: سمانه
زندگی تنهاعبورنفس هانیست تداعی لحظه هایست ک ب یادهم میگذرد…
خدایاساده ازخطاهایم بگذر,همان طورک ساده ازآرزوهایم گذشتی !!
گاهی آدمای تنهاخیلی خوش شانسند….چون کسی رو ندارن ک ازدست بدن..!!
آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام!!حجمش رامیخواهی ؟؟
خداراتصورکن…
آنقدرجایت خالیست ک هیچ گزینه ای آن راپرنمیکند!حتی همه موارد….
By: هلیادخترک
وزنه ی وقار و متانت را روی شانه ات میگذارد،
نه ..
By: سمانه
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی
از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان چیزی فرستاد و ” قلب های سرخ ” را روانه ی تکست کردیم و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند ! افتادند زیر دست و پا
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان
دردمان درمان دارد !
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین . . .!!!
By: سمانه
بدون که عاشقی …
بدون که دلتنگی …
بدون که نگرانی …
بدون که ناامیدی …
بدون که پُرحسرتی …
بدون که تنهائــــــی …
امّا …
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم !
ایکاش قبل ِ رفتنت ، چارهٔ این وقتایی که
برام پیش بینی کردی رو هم میگفتــــــی … !
By: سمانه
که همچون من
از این نقاب ، بیزار است
که همچون من
با صورتک خندان ، می گرید…
که همچون من
لا به لای شادیهاست که ، آرام آرام میمیرد …
By: سمانه
ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﻮﯼ!
خودت میدانی که نمی توانم …
ولی …
ﻋﺸﻖ ﺗﻤﻠﮏ ﻧﯿﺴﺖ، ﺗﻌﻠﻖ ﺍﺳﺖ!
تعلق دو ذهن ، دو قلب …
و اگر …
اﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻤﺎﻧﯽ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ، ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻢ…
By: سمانه
خوشیت دعامه
ولی دست خودم نیست
غمت بغض صدامه ….
By: سمانه
چندشم میشود از
لک انگشت دروغ!
آنکه میگفت که احساس مرا میفهمد…
کو؟
کجا رفت؟
که احساس مرا خوب فروخت!!!
By: سمانه
که جمله ام را گم کرده ام
جمله ای که کتابم را
کتابی که دست های تو را ….
مرا ورق بزن
ورق بزن مرا
هنوز برای خاک خوردن در کتابخانه های پوسیده
خیلی جوانم……
By: سمانه
و بهم بگه آقای محترم به خانومت یه چیزی بگو
دیوونم کرده..
اونوقت عشقم
زیر چشمی هواسش به ما باشه …
منم به دخترم بگم:
پس من چی بگم بابایی
که یه عمــــری دیوونشم … ^_^
زانوهایت رابغل بگیرویک دل سیر گریه کن
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی
.:: اللهُـمَّ اغـفِــر لِیَ الـذُنوبَ الّـتـی تَحـبِـسُ الـدُّعــا ::
خدایا!ببخش آن گناهانم راکه دعایم را حبس کرده
برق چشمانت هوش از سرم میبرد
گویی شرابی هفت ساله نوشیده باشم
تو کیستی که اینگونه مرا مست و مدهوش خود کرده ای؟؟
نمیدانم!!
بی گمان تو زاده ی عشقی و من مجنون و شیدای توم
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هستی
مرد نمازش را شکست و گفت:
مردک من در حال رازو نیاز با خدای خویش بودم
مجنون با لبخند گفت:من عاشق دختری هستم و تو را ندیدم!!!
تو عاشق خدایی و مرا دیدی
یک وقت هایی باید
روی یک کاغذ بنویسی
تعطیل است .
و بچسبانی پشت شیشه افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی
بگذار منتظر بمانند …
ﻋﻄﺮ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺮﺩ ﺯﺩﻧﺎﺵ !
ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧــــﺎﺵ !
اخــــم کـــردناش !
ﻧــــﺎﺯ ﮐﺸــــﯿﺪﻧﺎﺵ !
ﻣﻐــــﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩﻧــــﺎﺵ !
ﯾﻪ ﺟــــﻮﺭ ﺧــــﺎﺹ ﻣﻬﺮﺑــــﻮﻥ ﺷــــﺪﻧﺎﺵ !
ﺍﺻـــﻼ ﭘﺴـــﺮﻩ ﻭ ﺗـــﻪ ﺭﯾـــﺸﺶ !
ﭘﺴــــﺮﻩ ﻭ ﺗﺨـــﺲ ﺑﺎﺯﯾــــﺎﺵ
ﻏــــﺮ ﺯﺩﻧﺎﺵ !
ﺩﺭﺧﻮﺍﺳــــﺘﺎﯼ ﻋﺠﯿـــﺐ ﮐــــﺮﺩﻧﺎﺵ !
ﻋﺸـــﻖ ﮐﺎﮐــــﺎﺋﻮ ﻭ ﭘﺎﺳﺘﯿــــﻞ ﺑﻮﺩﻧـــﺎﺵ !
ﮔــــﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘــــﻨﺎﺵ !
ﺟﯿـــﻎ ﺯﺩﻧـــﺎﺵ ! ﺧﻨـــﺪﻩ ﻫــــﺎﺵ !
ﺩﺧﺘـــﺮﻩ ﻭ ﺧـــﻞ ﺑﺎﺯﯾـــﺎﺵ !
ﺩﺧـــﺘﺮﻩ ﻭ ﺟـــﺪﯼ ﺷـــﺪﻧﺎﺵ !
ﺣﺴـــﻮﺩﯼ ﻛﺮﺩﻧــﺎﺵ !
ﺩﺧـــﺘﺮﻩ ﻭ ﻣﻬــــﺮﺑﻮﻥ ﺷـــﺪﻧﺎﺵ !
قالب : پيچك |